سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جنگ علیه خانواده - یادداشت اول

جنگ علیه خانواده 

 برداشتی از کتاب "جنگ علیه خانواده" اثر "ویلیام گادنر"

انشاالله این کتاب رو بعد از هربار مطالعه ، خلاصه کرده و برای استفاده شما دوستان خوب در پست هایی در وبلاگ قرار میدهم.

فصل اول: دولت، رویارویی خانواده

ما در حال فرو رفتن در باتلاق یک دموکراسی هستیم که پیش از آنکه آزادی شهروندان را ببلعد ، اخلاقشان را فاسد میکند . (فیشر ایمز )

همیشه خواندیم که مهمترین نهاد اجتماعی، خانواده است. از روزی که چشم باز کردیم خود را در آن نهاد یافتیم و با تولدمان در این نهاد مقدس ثبت نام کردیم. دین مبین اسلام ارزش و منزلت زیادی برای خانواده قائل است. تا حدی که تشکیل آن را نیمی از دین می داند. پس به راستی چرا امروزه پایه های این نهاد مقدس تا حد قابل توجهی در تمام دنیا در حال متزلزل شدن است؟ چه کسانی از این متزلزل شدن و نابودی این نهاد سود می برند؟ چرا سعی میکنند از سنین کودکی و نوجوانی به دانش آموزان تلقین کنند که برای خانواده احترام قائل نبوده و حتی آن را نوعی زندان خانگی بشمار آورند؟

در واقع یکی از عواقب غیر قابل اجتناب رشد دولتها در دوران حاضر، تضعیف یا حتی تخریب کامل خانواده هاست. امروزه در کانادا،زوج های ازدواج کرده و دارای فرزند بطور معمول بیشتر از زوج های ازدواج نکرده مالیات می پردازند و این کشور لبریز از گروه های سیاسی تندروی است که بسیاری از آنها از یارانه های دولتی استفاده میکنند و هدف مقدس شان براندازی خانواده ی سنتی است.

اغلب کارشناسان سیاست های عمومی و مهندسان اجتماعی بر این عقیده اند که اصول اخلاقی دولت والاتر از هر نهاد پایین تری است و دولت بهتر از افراد و خانواده هایشان تشخیص می دهد که جامعه باید چگونه باشد. بنابراین فرد و جامعه باید تسلیم رهنمودهای سیاسی،اقتصادی و اخلاقی دولت شوند. از آنجا که خانواده می تواند منشـأ تفاوت های بسیاری میان افراد جامعه باشد، گروهی که این تفاوت ها را نامطلوب تلقی میکنند (دولتهای ابر قدرت جهان) میکوشند تا با ریشه کن کردن خانواده ، این تفاوت ها را از بین ببرند. برای حاکم کردن نظام های مورد نظرشان باید از نظام اشتراکی و نظام مساوات طلبی(ارفاقی) که با سنت ها وسلامت خانواده بطور کامل بیگانه است، استفاده شود و لازمه ی برقراری آن نظام ها، چیزی جز شکسته شدن نظام خانواده نیست.

نظام اشتراکی یا اشتراکی گری ، عقیده ای سیاسی است که از کنترل مرکزی همه ابعاد زندگی بشر دفاع میکند . این نظام بطور معمول بر مرامی مبتنی بر سوق جامعه به سوی اهداف معین طراحی شده است. آنچه بیشتر جای نگرانی دارد، کنترل همه جانبه دولت بر همه ی ابعاد زندگی افراد است. مالیات های سنگین سبب می شود که هر دو زوج خواسته یا ناخواسته وارد نیروی کار شوند و کودکان بسیاری به مهدکودک ها سپرده شوند. بهانه هیشگی برای اتخاذ مالیات ها،ایجاد برابری بیشتر است. ولی امروزه بیش از 70% از به اصطلاح«بودجه ی اجتماعی» در واقع به جیب کانادایی های دارای درآمد متوسط یا بالاتر می رود. و این روش سوسیالیستی برآمده از «خردگرایی» قرن هیجدهم است که معتقد بود: عقل به تنهایی برای ساخت جهان متکامل،کافی ست. این نظام در واقع می کوشد تا با فشار بسیار طرز تفکر را یکدست و با خود منطبق سازد.

مساوات طلبی که همراه طبیعی نظام اشتراکی است،در اصل چنین معنا میدهد که همه شهروندان باید فارغ از طبقه، نژاد ، جنس یا هر ویژگی شخصی دیگری، در برابر قانون یکسان باشند. اما امروزه این واژه، معنایی به مراتب متفاوت دارد. به این معناست که قانون باید جهت تعدیل درآمدهای مادی و معنوی مردم به کار گرفته شود تا آنها را با یکدیگر برابر سازد. نتیجه این نظام آن است که در آن افراد موفق کم ارزش می شوند و افراد ضعیف پاداش می گیرند. در چنین نظامی، قوانین مظهر بی عدالتی تلقی می شود . برای مثال شوروی پیشین درس آموزنده ای از این نوع سیاست می باشد.

در حال حاضر اعلامیه ی جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد در مورد " حقوق کودک " و " حقوق زنان " را داریم که بر حریم خانواده و اختیارات والدین، تاثیر مستقیم و خسارات زیان باری دارند. آیا توجه کردید که چرا تا به حال منشوری برای حقوق «خانواده» تهیه نگردیده...

با اندکی تسامح، تمام ایدئولوژی ها همانند نظام عقیدتی عمل میکنند. تفاوت برجسته بین ایدئولوژی سیاسی بد و خوب با این پرسش ، پاسخ داده می شود: آیا این ایدئولوژی از بالا به پایین تحمیل شده و یا اینکه از بطن جامعه و از بین مردم (از پایین به بالا) شکل گرفته است؟

نوع اول که تمام شکل های اشتراکی گری از این نوع است برای بشر خطر دارد، زیرا تاب تحمل تناقض های درونی را ندارد و به زور متوسل می شود. طراحان این ایدئولوژی بر این باورند که تنها یک نظام واحد می تواند حیات انسان را به واقع رهبری و اصلاح کند. به همین دلیل با تمام قوا می کوشند و تمام نمادهای سنت ها، پیمان ها، همبستگی ها،تاریخ ها، ادیان و عقایدات گذشته را نفی و از بین ببرند. شهروندان به اظهار نظر خوشایند در مورد هر گروهی مجازند اما حق انتقاد ندارند.

برای کنترل حقوق بشر، کمیته هایی ایجاد میشوند که تمام گروه های بشری را به یک اندازه خوب و قابل احترام می داند . اما هیچ حرفی از کسب خوبی و احترام در میان نیست.

به یاد داشته باشیم که هیچ ملتی در تاریخ نتوانسته است بدون ارزش ها ، برای مدت طولانی به بقای خود ادامه دهد و برای آنکه ارزش ها با جامعه باشند باید بطور طبیعی از پایین به بالا سرچشمه بگیرد.

 



[ یکشنبه 90/11/9 ] [ 11:35 عصر ] [ انا عبدک الضعیف ]

نظر